کد مطلب:8793 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:512

آداب لباس پوشيدن حضرت رسول
مقاله








پيامبر صلي اللّه عليه و اله هر چه از انواع جامه در اختيار داشت از رو انداز، ردا، پيراهن ، جبه و يا چيز ديگر مي پوشيد و از جامه سبز خوشش مي آمد و بيشتر جامه هايش سفيد بود و مي فرمود: به زنده هاتان جامه سفيد بپوشانيد و مرده هايتان را در آن كفن كنيد. قباي حاشيه دار مربوط به جنگ و بدون حاشيه مي پوشيد و قباي ديبايي داشت كه مي پوشيد و سبزي آن سفيدي رويش را زيبا مي نمود.(502)



تمام جامه هاي پيامبر صلي اللّه عليه و اله روي كعبين (استخوان برآمده پشت پاها) قرار داشت و روپوشش در بالاي آن تا نيمه ساق (503) و بند پيراهنش بسته بود، بسا در حال نماز و ديگر اوقات بندها را مي گشود (504) و ملافه اي داشت كه با زعفران رنگ آميزي شده و چه بسا تنها با آن ملافه با مردم نماز به جا مي آورد (505) و بسا اتفاق مي افتد كه عبا مي پوشيد و بدون چيز ديگري تنها با همان عبا بود.(506) عباي وصله داري مي پوشيد و مي فرمود: ((من بنده اي هستم و همان را مي پوشم كه بندگان مي پوشند.))(507) جز جامه هايي كه غير از جمعه مي پوشيد، دو جامه مخصوص جمعه داشت . (508) و چه بسا يك روپوش تنها مي پوشيد و جز آن چيزي در بر نداشت . دو طرف آن را بين شانه هايش مي انداخت (509) و چه بسا براي مردم نماز بر جنازه ها را با همان روپوش امامت مي كرد (510) و چه بسيار در خانه اش در يك روپوش كه به طور مخالف دو طرف آن را به خود پيچيده بود، نماز مي خواند و همان روپوشي بود كه در آن روز (با همسرش ) در آن همبستر بوده است . (511) و چه بسا شب هنگام با روانداز نماز مي خواند در حالي كه بخشي از جامه را به قسمتي از بدنش داشت ، بقيه همان روانداز را روي يكي از زنانش افكنده بود و با آن حال نماز مي خواند. (512) پيامبر صلي اللّه عليه و اله عباي سياهي داشت كه آن را به كسي بخشيد، امّ سلمه عرض كرد: پدر و مادرم فدايت ، آن عباي سياه چه شد؟



فرمود: آن را پوشيدم ، ام سلمه گفت : هرگز چيزي را بهتر از سفيدي شما در كنار سياهي آن نديده ام (513) و انس مي گويد: چه بسيار ديدم كه پيامبر صلي اللّه عليه و اله نماز ظهر را در عبايي كه از دو طرف به هم گرده زده بود، به جا مي آورد. (514) و انگشتري به انگشت مي كرد. (515) و چه بسا بيرون مي شد و در انگشتري اش نخي بود كه چيزي را به يادش مي آورد. (516) و به وسيله آن زير نامه ها را مهر مي كرد. (517) و مي فرمود: مهر كردن نامه بهتر از تهمت است . (518) و عرقچينها (كلاه ) را زير عمامه ها و بدون عمامه بر سر مي كرد و چه بسا عرقچين را از سر بر مي داشت و آن را در مقابلش حايل قرار مي داد و بعد به سمت آن نماز مي خواند (519) و چه بسا اگر عمامه به سر نداشت دستمالي به سر و پيشاني مي بست . (520) پيامبر صلي اللّه عليه و اله عمامه اي داشت به نام سحابه آن را به علي عليه السلام بخشيد. بسياري اوقات كه علي عليه السلام با آن عمامه مي آمد، پيامبر صلي اللّه عليه و اله مي فرمود: علي با سحاب آمد. (521) و هرگاه مي خواست جامه اي را بپوشد از طرف راستش مي پوشيد (522) و مي گفت : (( الحمدللّه الذي كساني ما اواري به عورتي و اءتجمل به في الناس )) (523) و چون مي خواست آن را از تنش بيرون كند از سمت چپ بيرون مي كرد. (524) و هرگاه لباس نوي مي پوشيد، لباس كهنه اش را به مستمندي مي داد و بعد مي فرمود: ((هيچ مسلماني نيست كه با جامه اش مسلماني را بپوشاند مگر اين كه تا آن جامه تن پوش است ، در حيات و ممات در كنف ضمانت و نگهداري خداوند خواهد بود.)) (525) پيامبر صلي اللّه عليه و اله فرشي است از پوست ، درونش از ليف خرما بود، طولش دو ذراع يا در اين حدود و پهنايش يك ذراع و يك وجب و يا در اين حدود (526) و عبايي داشت كه هر جا مي رفت دولا مي كرد و رويش مي نشست . (527)



گاهي روي حصير بدون اين كه چيز ديگري زيرش باشد، مي خوابيد.(528)



از جمله روش پيامبر صلي اللّه عليه و اله اين بود كه براي مركب ، اسلحه و اشيايي كه داشت ، نامي تعيين مي فرمود:



نام پرچمش ، عقاب و نام شمشيري كه در جنگها همراه داشت ، ذوالفقار و شمشيري داشت به نام مخذم و شمشير ديگري به نام رسوب و ديگري به نام قضيب . قبضه شمشيري آراسته به نقره بود. (529) كمربندي از چرم داشت كه داراي سه حلقه از نقره بود و نام كمانش ، كتوم و نام جعبه اش ‍ كافور و اسم شترش قصوا بود كه به آن عضبا مي گفتند و نام استرش دلدل و الاغش يعفور و نام گوسفندي كه شيرش را مي دوشيد عينه بود. ابريقي سفالي داشت كه با آب آن وضو مي ساخت و مي آشاميد، مردم بچه هاي خردسالشان را كه عقل و فهمي داشتند، مي فرستادند و آنها بر رسول خدا صلي اللّه عليه و اله وارد مي شدند و كسي آنها را مانع نمي شد و آنها هر مقدار آب در ابريق مي يافتند، مي نوشيدند و به صورت و بدنشان مي كشيدند و بدان وسيله بركت و تبرك مي جستند.(530)













پي نوشت :

502- بخاري در ج 7، ص 192 از حديث ابوذر نقل كرده است ، مي گويد: (( خدمت پيامبر صلي اللّه عليه و اله رسيدم ، در خواب بود و جامه سفيدي بر تن داشت ...)) و در ص 182 از حديث حسن بن علي عليه السلام آمده است : (( علي عليه السلام فرمود: پيامبر صلي اللّه عليه و اله رداي خود را طلبيد و بر تن كرد و بعد شروع به رفتن كرد...)) و در ص 185 آمده است : (( چون عبداللّه بن ابي از دنيا رفت پسرش خدمت پيامبر صلي اللّه عليه و اله رسيد و گفت : يا رسول اللّه ، پيراهنتان را مرحمت كنيد تا پدرم را كفن كنم و بر پدرم نماز بخوانيد و طلب مغفرت كنيد، پيامبر پيراهنش را مرحمت كرد...)) و در ص 186 ضمن حديثي آمده : (( پيامبر صورت و دستهايش را شست و جامه اي از پشم بر تن داشت ، چون نتوانست دستهايش را از آن بيرون كند از زير جامه بيرون كرد...)) و ابن ماجه به شماره 3551 از حديث عايشه نقل كرده است : پيامبر صلي اللّه عليه و اله روپوشي خشن از نوعي كه در يمن مي سازند و عبايي از آنچه ملبده ناميده مي شود بر تن داشت كه از دنيا رفت .)) و در آن كتاب به شماره 3552 از حديث عبادة بن صامت است : (( پيامبر صلي اللّه عليه و اله در رواندازي كه به خود پيچيده بود نماز خواند)) و در آن جا به شماره 3556 از قول انس آمده است ، رسول خدا صلي اللّه عليه و اله لباس پشمي و كفش چرمي و جامه بسيار خشن مي پوشيد. ابوداوود، در ج 2، ص 366 از قول ام سلمه نقل كرده است : بهترين جامه در نزد رسول خدا صلي اللّه عليه و اله پيراهن بود، و در حديث ديگر از مسور بن مخرمه نقل است : (( رسول خدا صلي اللّه عليه و اله ما را برد و من به همراه او رفتم . فرمود: وارد شوم و او را بخوانم ، مي گويد: او را خواندم و آن حضرت بيرون شد و در حالي كه قبايي بر تن داشت ...)) و حاكم در ج 4، ص 185 از آن حضرت نقل كرده است : (( جامه هاس سفيد بپوشيد و مرده هايتان را در آنها كفن كنيد)) اين حديث را طبراني و بزاز - همان طوري كه در (( مجمع الزوائد، )) ج 5، ص 128 آمده - نقل كرده اند، در ص 129 آمده است كه بزاز و طبراني در (( الاوسط )) از انس نقل كرده اند كه مي گويد: پيامبر صلي اللّه عليه و اله رنگ سبز را دوست مي داشت يا مي گفت : محبوبترين رنگها نزد رسول خدا صلي اللّه عليه و اله رنگ سبز بود. و ابوداوود، در ج 2، ص 370 از حديث انس نقل كرده است : پادشاه روم شنلي از ديبا به پيامبر صلي اللّه عليه و اله هديه كرد و پيامبر آن را پوشيد گويي دستهايش در هوا معلق بود. و در ج 2، ص 374 از ابي رمثه نقل كرده ، گويد: (( با پدرم خدمت پيامبر صلي اللّه عليه و اله رفتم و ديدم دو برد سبز بر تن دارد.))

503- عراقي گويد: محمّد بن طاهر در كتاب (( صفوة التصوف )) از قول عبداللّه بن يسير روايت كرده است : جامه و شلوارش روي كعبين (استخوان برآمده روي پاها) و پيراهنش روي آنها و ردايش ‍ روي همه بود، سند اين حديث ضعيف است .

504- ترمذي در (( الشمائل ، ع(( ص 5 از روايت معاوية بن قرة بن اياس از قول پدرش نقل كرده است كه : با گروهي از قبيله مزينه خدمت پيامبر صلي اللّه عليه و اله رسيديم و خريد و فروش كرديم در حالي كه دكمه هاي پيراهنش باز بود. عراقي گويد: بيهقي روايتي دارد كه ابن عمر با دكمه هاي باز نماز مي خواند، دليل آن را پرسيدم ، گفت : رسول خدا صلي اللّه عليه و اله را ديدم كه چنين مي كرد.

505- قسطلاني در (( المواهب ، )) ج 1، ص 330، از يحيي بن عبداللّه بن مالك نقل كرده ، گويد: رسول خدا صلي اللّه عليه و اله جامه هاي خود را از قبيل پيراهن ، ردا و عمامه را با زعفران رنگ مي كرد، اين روايت را دمياطي نقل كرده است و ابوداوود با عبارت ديگري آورده : پيامبر صلي اللّه عليه و اله جامه ها و حتي عمامه اش را با ورس و زعفران رنگ مي كرد. و همچنين از حديث زيد بن اسلم و ام سلمه و ابن عمر نقل كرده ليكن با آنچه در صحيح آمده سازگار نيست كه پيامبر صلي اللّه عليه و اله از زعفراني كردن نهي فرمود.... مي گويم : به صحيح بخاري ، ج 7، ص 187 مراجعه كنيد.

506- اين حديث را مسلم و بخاري از حديث عمر در داستان كناره گيري آن حضرت از كسانش نقل كرده اند: ناگاه روپوشي بر تن داشت نه چيز ديگر، و بخاري از روايت محمّد بن منكدر نقل كرده ، جابر با روپوشش كه از پشت سر بسته بود با ما نماز مي خواند در حالي كه ديگر جامه هايش روي جالباسي بود. و در روايت ديگري ؛ او در جامه به خود پيچيده نماز مي خواند در حالي كه ردايش را كنار گذاشته بود و در آن روايت است : پيامبر صلي اللّه عليه و اله را ديدم كه چنين نماز مي خواند. سنن بيهقي ، ج 2، ص 240.

507- (( مواهب اللدنية ، ج 1، ص 327، اين حديث را از بخاري از قول انس نقل كرده و به اين مضمون حديثي گذشت .

508- اين حديث را طبراني در (( الصغير و الاوسط )) از قول عايشه - به طوري كه در (( المغني )) آمده - با سند ضعيف نقل كرده است .

509- حديثي به اين مضمون قبلا گذشت و ابوداوود، در ج 1، ص 164 كتاب خود نظير آن را آورده است .

510- در هيچ جا به اين مطلب برخورد نكردم .

511- اين حديث را ابوداوود، در ج 1، ص 164 و مسلم در ج 2، ص 62 از قول عمر بن ابي سلمه نقل كرده است .

512- ابوداوود، در ج 1، ص 147 از عايشه نقل كرده ، گويد: پيامبر صلي اللّه عليه و اله در يك جامه كه قسمتي از آن روي من بود نماز گزارد.

513- عراقي گويد: اين حديث را از قول ام سلمه جايي نديدم . مسلم از عايشه نقل كرده است : پيامبر صلي اللّه عليه و اله با عباي پشمي سياه نقشداري بيرون آمد، ابوداوود و نسائي نقل كرده اند: براي پيامبر صلي اللّه عليه و اله عبايي سياه ساختم و او بر تن كرد. ابن سعد در (( طبقات )) اضاه مي كند: سفيدي پيامبر صلي اللّه عليه و اله را با سياهي آن خاطر نشان كردم . حالي آن را با تلفظ جبه نقل كرده و مي گويد: با سند بخاري و مسلم صحيح است .

514- اين حديث را بزاز و ابويعلي با اين عبارت نقل كرده اند: در يك جامه اي كه دو طرفش را بر خلاف هم انداخته بود، نماز خواند. و بزاز دارد: در مرض موتش با جامه پنبه اي كه بر تن داشت ، با مردم نماز خواند. و اسناد آن صحيح است ، ابن ماجه در شماره 3552 از قول عبادة بن صامت آورده است : با عبايي كه به خود پيچيده بود نماز خواند در كامل ابن عدي آمده است : پيامبر صلي اللّه عليه و اله آن را در گردنش روي لباس ديگر بست . اسناد آن - به طوري كه در (( المغني )) آمده - ضعيف است ، به سنن بيهقي ، ج 2، ص 238 مراجعه كنيد.

515- انگشتر به انگشت كردن پيامبر صلي اللّه عليه و اله را ترمذي در (( الشمائل ، )) ص 7 و بخاري ، ج 7، ص 201 و مسلم در ج 6، ص 105 نقل كرده اند.

516- ابن عدي در (( الكامل )) به سند ضعيفي از حديث واثله ، به اين عبارت نقل كرده است : پيامبر صلي اللّه عليه و اله هرگاه مقصدي داشت به انگشتري اش نخي مي بست . ابويعلي از ابن عمر روايت كرده كه پيامبر صلي اللّه عليه و اله هرگاه مايل نبود كه چيزي را فراموش كند به انگشتش نخي مي بست تا از خاطر نبرد. و همين طور نقل شده در (( رابع الخلعيات )) ولي در سلسله سند آن سالم بن عبداللّه الاعلي ابوالفيض است كه ابن حيان او را متهم به جعل كرده بلكه ابوحاتم نيز او را به جعل اين حديث متهم ساخته است . (به كتاب (( المواهب اللدنية ، )) ج 1، ص 336 مراجعه كنيد.)

517- اين حديث را بخاري در ج 7، ص 202 و مسلم در ج 6، ص 151 نقل كرده اند.

518- در هيچ ماءخذي به اين حديث برخورد نكردم .

519- اين حديث را طبراني ، ابوالشيخ و بيهقي در (( الشعب )) از حديث ابن عمر نقل كرده اند كه : رسول خدا صلي اللّه عليه و اله عرقچين سفيدي را كه گوشهايي داشت در سفر مي پوشيد، به سر مي كرد و چه بسا موقع نماز آن را مقابلش قرار مي داد. سند هر دو روايت ضعيف است ؛ (( (المغني ) )) ، و ابوداوود در ج 2، ص 376 و بغوي در (( المصابيح )) ج 2، ص 119 از قول ركانه نقل كرده است : فرق بين ما و مشركان ، عمامه گذاشتن روي عرقچينهاست .

520- اين حديث را ترمذي در (( الشمائل ، )) ص 9 از ابن عباس نقل كرده كه : من پيامبر صلي اللّه عليه و اله را با دستمال چربي بر سر ديدم . بخاري در ج 4، ص 248 از ابن عباس در حديث بيماريي كه به رحلت پيامبر صلي اللّه عليه و اله انجاميد، اين مطلب را نقل كرده است .

521- اين حديث را ابن عدي و ابوالشيخ از حديث جعفر بن محمّد از قول پدرش و او به نقل از جدش ‍ عليهم السلام نقل كرده است ؛ (( (المغني ) )) .

522- اين حديث را ترمذي در ج 7، ص 266 از سنن - به طوري كه در (( الجامع الصغير )) آمده - به سند ضعيفي نقل كرده است .

523- اين حديث را ابن ماجه به شماره 3557 و حاكم در ج 2، ص 193 از حديث عمر بن خطاب نقل كرده اند.

524- اين حديث را ابوالشيخ از حديث ابن عمر چنين نقل مي كند: هرگاه لباسي مي پوشيد با دست راست شروع مي كرد و هنگام بيرون آوردن از طرف راست و در وقت كندن از سمت چپ شروع مي كرد. اين حديث در بخش انتقال در صحيح بخاري و مسلم از حديث ابوهريره از سخن پيامبر نه از روي عملش ، نقل شده است .

525- اين حديث را حاكم در ج 2، ص 193 ضمن حديثي طولاني نقل كرده است .

526- اين حديث را ابوداوود در ج 2، ص 391 بدون ذكر پهنا و درازا نقل كرده و عراقي مي گويد: ابوالشيخ از حديث ام سلمه آورده است : بستر پيامبر صلي اللّه عليه و اله به اندازه گوري بود كه انسان را در آن مي نهند.

527- ترمذي در ص 23 (( الشمائل )) از حديث حفصه نقل كره : پرسيدند: بستر پيامبر چه بود؟ گفت : پارچه خطداري بود كه آن را دوبار، تا مي داديم و روي آن مي خوابيد. عراقي گويد: ابوالشيخ از حديث عايشه و ابن سعد در (( طبقات )) نقل كرده اند: زني از انصار بر من وارد شد و ديد بستر رسول خدا صلي اللّه عليه و اله عبايي دولا شده است .

528- اين حديث را طيالسي در ص 36 و بخاري در ج 3، ص 166 ضمن حديثي طولاني نقل كرده اند.

529- طبراني از حديث ابن عباس نقل كرده است كه : رسول خدا صلي اللّه عليه و اله شمشيري به نام ذوالفقار داشت كه دسته اش از نقره بود و كماني داشت كه آن را سداد مي گفتند و تيرداني داشت كه جمع نام داشت . و زرهي داشت كه اطرافش از مس بود به نام (( ذات الفصول ، )) و سر نيزه اي داشت كه به آن نبعه مي گفتند و يك نوع سپر داشت كه آن را دفن مي ناميدند و سپر سفيدي داشت كه به آن موجز، مي گفتند.

530- صاحب تاريخ طبري در ج 2، ص 421 به اسناد خويش از محمّد بن سهل بن ابي حثه از پدرش ‍ نقل كرده ، مي گويد: نخستين اسبي را كه رسول خدا صلي اللّه عليه و اله مالك شد، اسبي بود كه در مدينه از مردي از بني فزاره به ده اوقيه (112 رطل ) خريد و نامش در بين مردم بيابان نشين فرس بود، رسول خدا صلي اللّه عليه و اله آن را سكب ناميد و آن نخستين اسبي بود كه فردي از مسلمانان سوار بر آن جنگيد. كسي از مسلمين جز آن اسب و اسب ابوبردة بن دينار، به نام ملاوح اسبي نداشت . و در آن كتاب به اسناد خويش از محمّد بن عمر نقل است كه مي گويد: از ابن ابي حثه راجع به اسب مرتجز پرسيدم ، جواب داد: اسبي است كه از مرد بياباني خريداري كرده كه خزيمة بن ثابت شاهد آن مرد و آن مرد ازبني مره بود. و در آن كتاب از عباس بن سهل از پدرش به نقل از جدش آمده است كه مي گويد: رسول خدا صلي اللّه عليه و اله سه اسب داشت به نامهاي لزّاز، ظرب و لخيف ، اما لزاز را مقوقس (پادشاه مصر) هديه كرد و لخيف را ربيعة بن ابي البراء هديه داده بود كه آن حضرت چندين شتر از شتران بني كلاب را در برابر آن به او پاداش دادند و اما ظرب را فروة بن عمرو جذامي به اهدا كرد و تميم داري اسبي به نام ورد به رسول خدا صلي اللّه عليه و اله تقديم كرد كه آن را به عمر داد و او در راه خدا به كسي داد و بعدها ديد آن را مي فروشند. بعضي معتقدند علاوه بر اسبهايي كه نام برديم ، پيامبر صلي اللّه عليه و اله ، اسبي به نام يعسوب داشت . و در همان ماءخذ به اسناد خود از موسي بن محمّد بن ابراهيم از قول پدرش نقل شده است كه گفت : دلدل نام استر پيامبر صلي اللّه عليه و اله بود، نخستين استري كه در اسلام ديده شده آن را مقوقس به پيامبر هديه كرد و به همراه آن الاغي به نام عقير به آن حضرت تقديم داشت و آن استر تا زمان معاويه باقي بود. و در همان كتاب از زهري نقل است كه دلدل را فروة بن عمرو جذامي به پيامبر صلي اللّه عليه و اله استري را به نام فضه هديه كرد كه آن حضرت به ابي بكر بخشيد و الاغش به نام يعفور در بازگشت از حجة الوداع مرد. و در همان ماءخذ از موسي بن محمّد از پدرش نقل شده كه : شتر قصوا از شتران بني حريش بود كه ابوبكر آن را با شتري ديگري به هشتاد درهم خريد و رسول خدا صلي اللّه عليه و اله از روي به چهارصد درهم خريد و در نزد آن حضرت بود تا مرد و اين همان شتري است كه پيامبر با آن مهاجرت كرد و موقعي كه رسول خدا صلي اللّه عليه و اله به مدينه وارد شد آن شتر چهارساله بود و نامش قصوا، جدعا و عضبا بود. و در همان كتاب ، ص 423 از ابراهيم بن عبداللّه نقل شده كه : بخشوده ها به رسول خدا صلي اللّه عليه و اله هفت چيز بود: عجوه ، زمزم ، سقيا، بركه ، ورسه ، اطلال و اطراف . و در همان كتاب ، ص 434 از مروان بن ابي سعيد نقل است كه : از اسلحه هاي بني قينقاع سه شمشير؛ به نامهاي قلعي ، بتار و حتف و پس ‍ از آنها دو شمشير مخذم و رسوب از قلس در اختيار پيامبر قرار گرفت و بعضي گفته اند: پيامبر صلي اللّه عليه و اله با دو شمشير به نامهاي عضب كه در جنگ بدر همراهش بود و ذوالفقار كه مال منبه بن حجاج بود و روز بدر به غنيمت برد، وارد مدينه شد. و در همان ماءخذ از وي نقل شده است كه به رسول خدا صلي اللّه عليه و اله دو زره از سلاحهاي بني قينقاع به نامهاي سعديه و فضه رسيد و در آن كتاب از محمّد بن مسلمه است كه مي گويد: روز احد، بر تن رسول خدا صلي اللّه عليه و اله دو زرده ديدم : يكي به نام (( ذات الفضول )) و ديگري به نام فضه ، و در روز جنگ خيبر، دو زره به نامهاي (( ذات الفصول )) و سعديه را بر تن آن حضرت ديدم .


منبع: سايت منادي